یادداشتهای یک استقلالی دو آتیشه
خواب دیدی خیر است!
ساعت 5 صبح: از خواب یک دفعه پریدم. عجب کابوسی بود. استقلال رفته بود دسته دو. نیمه شب کتاب تعبیر خواب را پیدا کردم، اما درباره فوتبال چیزی ننوشته بود احتمالاً تعبیرش این است که استقلال، قهرمان باشگاههای آسیا میشود.
خرمگس معرکه
ساعت 30/11: صدای زنگ میآید. احتمالاً دوست پرسپولیسیم مهتاب است که همیشه روزهای بازی در خانه ما پلاس میشود درست حدس زدم. صدایش را از اف اف میشنوم. بچه پررو ناهارش را هم باید اینجا بخورد. او از فوتبال هیچی نمیداند و به خاطر همین بحثهای الکی میکند «تو خونت قرمزه.» من هم طبق معمول جواب میدهم «اما آسمون و دریا آبی هستند.» مهتاب: «اما تو بدون خون نمیتونی زندگی کنی» و من هم در جواب: «تو هم بدون آب و هوا نمیتونی». مهتاب: ... و من قاتی میکنم و برای آرامش اعصاب به دوش حمام پناه میبرم. اما مهتاب آنجا هم ول کن نیست و از بیرون داد میزنه: «کیسه آبی رو خوب بکش». من هم میگم: «تو فعلاً با آن مگس کش قرمزه مشغول باش».
خماری
ساعت 4:15 بعد از ظهر: با مهتاب نشستیم بازی استقلال ملوان رو تماشا کنیم که برق رفت. در حال خواندن «بی وفایی» هستیم که یاد رادیو کوچکم میافتم اما دو تا باتری قلمی بیشتر ندارم. نمی دونم دقیقه چند بازی بود. «یک ضربه کاشته برای ملوان زارع پشت توپ»که باتریها تمام شد.
اداره برق پرسپولیسی
ساعت 5 بعد از ظهر: بالاخره برق آمد. من که میدانم رئیس اداره برق، پرسپولیسی است و نمیخواسته موفقیت استقلال را ببیند برق را قطع کرده بود. بعد از کلی نفرین، تلویزیون را روشن میکنم ، بازی صفر صفر است. خدا عنایتی کن.
عنایت
ساعت 5:01: دعای یک دقیقه ایم مستجاب میشود و منتظری گل می کارد و زیپ دهان مهتاب را میبندد.
و بالاخره در دقیقه 71 ارش گل می زنه و مهتاب بساطشو جمع می کنه و به خونشون می ره.... هورااااااا .
آبی
ساعت 10/1 شب: . همسایه بغلیمان این موقع شب دست از سر موسیقی بر نمیدارد. او گوشش سنگین است. ولوم را زیادی بالا آورده. «آبی، آبی مهتابی، آبیتر از هر آبی».
دسته سه
ساعت 30/1 شب: به اتاق خواب میروم و لنگی را که روی دیوار نصب شده، تماشا میکنم و این بار خواب میببینم استقلال به دسته سه سقوط کرده، چون تعبیرش قهرمانی باشگاههای جهان است.
یا علی